جنگل بی زمین
And Justice For All
Tuesday, September 18, 2007
اسم رمز : اكبر هاشمي / امیر فرشاد ابراهیمی
اسم رمز : اكبر هاشمي
اکبر هاشمی! همین نام برای معرفی خود و بسیاری از وقایع جمهوری اسلامی ایران کافی میباشد. فردی که با زیرکی و لطایف الحیل خاص همواره دومین مرد علنی و البته لیدر در سایه جمهوری اسلامی میباشد و همواره علاقه و اشتیاقی خاص به این دوم بودن نیز دارد تا آنجاکه در شامگاه 14 خرداد سال 1368 هنگامیکه آیت الله خمینی رهبر و بنیانگذار انقلاب ایران درگذشت و از سوی مجلس خبرگان که وظیفه انتخاب مقام رهبری و نائب امام زمانی را در ایران بر عهده راد به وی پیشنهاد رهبر شدن را دادند با گریه از پذیرفتن این بار شانه خالی میکند و میگوید همین رئیس جمهور شدن برای من کافی است!
اما اکبر هاشمی کیست و چگونه وی وارد معاملات سیاسی ایران گردید؟ این سؤالی است که البته شاید نشود جواب کاملی به آن داد ولی در حد مختصر و توان به آن خواهیم پرداخت :
هاشمی مرعشی پیوندتان مبارک !
نزدیک به پنج دهه پیش در سال 1337 اکبر هاشمی در کسوت طلبهای ساده که روضه خوانی مجالس و تلقین و نماز بر میت اصلی ترین کار گذران زندگی وی بود به خواستگاری عفت مرعشی رفت. دختری که عموهایش در قم حجرهای برای شیخ اکبر در نظر گرفته بودند.
سید مهدی و سید کاظم طبق قراری که با پدر شیخ اکبر گذارده بودند و علت و منبع آن نیز تا امروز برای خیلیها پوشیده است. ماهی پنجاه تومان به اکبر میدادند و وی زندگی خود را با همان پنجاه تومان میگذراند، آن خانه بعد از مدتها به علت نمور بوردن نشست کرد و فرو ریخت و اکبر مجبور به نقل مکان به خانه جدیدی شد و آن خانه سنگ بنای تمام زندگی جدید اکبر شد در همسایگی آن خانه مردی بود که انقلابی در سر داشت خانه جدید اکبر روبه روی منزل "حاج آقا روح الله" بود. اکبر هاشمی دیگر این همسایه را رها نکردپیروزی انقلاب جنگ و... هیچ کدام از اینها مانع جدا شدن وی از آیت الله خمینی نگردید و حتی امروز هم هنوز خانه وی در همسایگی حسینیه جماران خانه بنیانگذار انقلاب ایران است. رفته رفته این مراودات باعث شد که روضه خوانی را به کناری وانهند و به سیاست بپردازد. عفت مرعشی نیز در سایه این همسایگی سیاسی شد تا آنجا که اصلی ترین مشاور سیاسی اجتماعی همسر در اندرونی گردید اکبر هاشمی در روزگاری که رئیس مجلس بوده خود در کتاب خاطراتش درباره این تاثیر مینویسد:
" عفت از اینکه باز در گفته های امام ستایش از بنی صدر شده، ناراحت بود و می گفت خانم شهید مطهری هم ناراحت است ولی من توضیح دادم که ستایش مهمی نبوده است ولی نظر وی این است که همین مقدار هم در این شرایط زیاد است ."
زمان میگذرد تا به خرداد 1358میرسد عفت بار دیگر به میدان میآید و یگانه حامی اکبر میشود که گروه فرقان در صدد ترور وی برمیآید این عمل باعث میگردد که نام وی دوباره بر سر زبانها بیفتد، دو دهه بعد وقتی که "دخترک شیطان و نافرمان" اکبر بزرگ شده و در کسوت نماینده به مجلس راه یافت و دست به حرکات مرزشکنانه ای زد و جریانهای راست افراطی بر علیه وی شوریدند، آنزمانکه شیخ محمد یزدی رئیس وقت قوه قضائیه و امام جمعه موقت تهران روزنامه تحت مدیریت وی را قارچ سمی نامید که سبز شده و به وی حمله کرد، بار دیگر عفت به میدان آمد و به به منزل شیخ محمد یزدی در قم رفت و کار دفاع از دختر را برگردن گرفت، البته آن روزنامه تعطیل شد (کاری که خود فائزه نیز بدان راضی بود) اما هرگز دادگاهی برای وی تشکیل نشد.
مرعشی ها و هاشمی ها دوشادوش هم در پناه این پیوند از پای سفره عقد اکبر و عفت تا به امروز در کنار یکدیگر یکی از اثر گذارترین محفلهای خویشاوندی سیاسی در ایران بودهاند، از این میان نقش سید حسین مرعشی پسر عموی همسر اکبر هاشمی از همه پررنگتر است او که از پله استانداری کرمان آغاز نمود در زمان ریاست جمهوری اکبر هاشمی به دفتر وی راه یافت و با منصب رئیس دفتری به صندلیهای قرمز پارلمان رسید و اکنون در حالی جانشین دبیر کل حزب کارگزاران سازندگی است که لیدر طیف معروف و مهم کرمانیهای این حزب میباشد. و همانند سیمهای رسانای مس سرچشمه کرمان حزب و حاکمیت را بهم وصل مینماید. !
اما هاشمی ها نیز خود همچنان از زمان همسایگی با حاج آقا روح الله تا به امروز در میدان سیاست و قدرت تاخته اند محمد هاشمی پس از ترک تازیهای فراوانی که در بیش از یک دهه سازمان صدا و سیما را ملک لاطلاق خود نموده بود در آخر با تحقیق و تفحص محافظه کاران از این سمت فرو نشست محمد هاشمی آنچنان به برادر و سیاستهایش ایمان داشت که وقتی نمایندگان رادیکال و چپگرا رئیس جمهور را مورد انتقاد قرار دادند پخش مستقیم مذاکرات از رادیو را قطع و بجای آن سوره الرحمن قران را پخش کرد. محمد هاشمی آنقدر در این سمت ماند که داد محافظه کارانی چون پرورش و موحدی ساوجی و کامران را هم در مجلس چهارم همصدا با چپ گرایان در آورد اما محمد هاشمی بعد از آ ن نایستاد و از خیابان جام جم مستقیم به کاخ وزارت امور خارجه رفت و قائم مقام ماند تا در دولت دوم برادر معاون اجرائی رئیس جمهور شود او ظاهرا" اکنون به آخر خط مصرف رسیده است چرا که وقتی در یکی از جلسات حزب کارگزاران زمزمه انتخاب وی به عنوان کاندیداهای ریاست جمهوری مطرح شد اصفهانی های این حزب آنچنان به وی تاختند که حتی نتوانست دبیر کل حزب شود.
علی هاشمی دیگر چهره لبه تیغ این خاندان است وی گرچه اثر گذارترین عضو حزب کارگزاران سازندگی است اما تا بخواهد آفتابی شود پرونده های باز مالی وی نیز در وزارت نفت به سرو صدا می افتد و علی دوباره به سایه برمیگردد. و اما محسن نیز فرزند میانی پسر اکبر هاشمی همچنان می تازد! وی که از دفتر رئیس جمهور آغاز کرده است همچنان نیز دفتر پدر را در مجمع تشخیص مصلخت نظام ریاست میکند ، متروی تهران را هم در دست دارد و انتشار خاطرات پدر را هم از نظر میگذراند. یاسر و مهدی هر دو همچون آسهای رو نشده اکبرهاشمی هستند و جز مواقع ضروری به صحنه نمیآیند و ترجیح میدهند همچنان در حیات خلوت خانه شان در جماران سایه بگیرند شرکت هواپیمائی ایران و عربستان یکی از آن ضرورتها بود! یاسر به میدان آمد و 22 درصد از 47 درصد سهام طرف ایرانی شرکت را تصاحب نمود و 25 درصد مابقی را نیز به محسن رفیقدوست واگذار نمود تا در اختیار گیرد.
اما دختران اکبر هاشمی
فائزه بی شک آزادترین دختر و حتی سیاستمدار ایرانی است وی که سیاست را پس از منزل پدر در دانشکده علوم سیاسی دانشگاه آزاد آموخت به مجلس راه یافت و روزنامه زن را راه اندازی نمود تا آنجا که هم شرایط و هم مصلحت مجابش کردبا چاپ پیام فرح دیبا تن به خودکشی زن بدهد. او آزادترین است چرا که به واسطه هاشمی بهرمانی بودن میتواند به پیست چیتگر تهران برود و دوچرخه سوار بشود به لواسان برود اسب سوار شود و حتی به کیش برود و با پیراهن و شلوار جین جت اسکی سوار شود. او آزادترین است تا آنجا که به مصر میرود و بر سر مزار شاه سابق ایران میایستد و فاتحه ای میخواند! او البته مرموزترین است چرا که شاید از جمله آخرین سیاستمداران ایرانی باشد که در آخرین روزهای حکومت دیکتاتوری صدام به عراق رفت و با عدی به گفتگو نشست چه گفت، کسی نمیداند؟ خیلیها فائزه را اشرف دوم ایران میدانند.
و اما فاطمه! خواهر بزرگتر که پیوسته و آرام همچنان از ابتدا تا به امروز در حرکت است . فاطمه یک دو جین انجمن زنان و جمعیت خیریة در کنار خویش دارد فاطمه هرگز به سیاست نزدیک نشد الا زمانی که خواهر در سیبل تهاجمی کارگزران قرار گرفت و پدر فریاد برائت از محافظهکاری میزد و اصلاح طلبان رادیکال شدیدا به این خاندان میتاختند او نیز به یکباره در صف "حزب اعتدال و توسعه "درخشید و تلاش داشت تا فرا جناحی بودن خاندان خویش را اعلام نماید.
البته هاشمی های دیگری نیز در این خاندان هستند که همواره جریان ساز و بر تیترهانشان بودهاند. قاسم، احمد، محمود(برادر) و محسن هاشمیان پسر عموی اکبر هاشمی که هر کدام به نوعی دستی بر آتش دارند محمود هاشمی برادر گمنام اکبر هاشمی از زیرکترین آنهاست هنگامیکه اکبر بواسطه فعالیتهای ضد سلطنتی در سال 1354 در قم در بازداشت بسر میبرد وی معاون فرماندار شهر قم بود و چه عجیب اینکه هاشمی ها علاقه وافری به بلاد ایالات متحده آمریکا دارند. به غیر از محسن که در مونترال کانادا تحصیل نموده، محمد و احمد ( برادر ) محسن (پسرعمو) همه نه تنها دوران دانشجوی را در آمریکا سپری نمودهاند بلکه بارها و بارها مهر ورود و خروج آمریکا بر گذرنامهشان نشسته است.
هاشمی ها و سرمایه
امروز هر جا صحبت پول و در آمد و تجارت در ایران است این نام هاشمی است که میدرخشد! مدافعان هاشمی همیشه و همه جا داد آن دارند که اینها ثروت و سرمایه موروثی پدری است در حالیکه نه تنها تابحال احدی از خود هاشمی ها به سرمایه دار بود نشان در قبل از انقلاب اشاره نکردهاند بلکه همانطوریکه در ابتدا آورده شد مرور تاریخ نیز این را تائید نمیکند. دفتر اکبر هاشمی رفسنجانی چندی پیش در جواب سؤالات یکی از روزنامه ها اطلاعیه ای صادر کرد که در آن اعلام شده بود خواهران اکبر هاشمی از گذشته تا بحال جز خیاطی در منزل درآمدی نداشتهاند.
اکبر هاشمی در خاطرات خویش که منتشر شده است نیز هیچگاه اشاره ای به دیرین بودن این تمول ندارد او خود در خاطراتش مینویسد برای اولین بار که تصمیم گرفتم یک اتوموبیل بخریم یک پژوی 404 دست دوم را بصورت قسطی خریدم و یا وقتی که به اولین مسافرت خارج از کشور خویش در قبل از انقلاب اشاره میکند میگوید فرشی با خودمان (خودش و عفت) بردیم تا در آنجا بفروشیم که بخشی از هزینه سفرمان جبران شود (هاشمی رفسنجانی دوران مبارزه ٌٌٍص 2112) و در جای دیگری که وی البته تلاش دارد آیت آلله منتظری را فردی غرغرو معرفی کند اشاره به کهنه و مستعمل بودن ماشینش میکند و میگوید آخر سر هم ماشین من خراب شد و از حرکت افتاد و ما مجبور شدیم برای تعمیرش در تعمیرگاهی در رامسر معطل شویم (روزنامه ایران 7/11/1378) همه اینها گواه و شاهدی بر این ادعاست که در قبل از انقلاب هاشمی طلبه ای ساده و مبارزی بیش نبوده است.
هاشمی، پاک و تمیز
اصلی ترین و یگانه شعار و سیاست هاشمی در هشت سال ریاست جمهوری وی سازندگی و توسعه بوده است، یکی از ارکان رکین سازندگی و توسعه پایدار هم بیشک امنیت میباشد چرا که اگر امنیت در همه شقوق آن مثل امنیت سرمایه گذاری، امنیت اجتماعی و نهایتا" امنیت ملی فراهم نگردد نه توسع های انجام میگیرد و نه سنگ بروی سنگی بند میشود تا سازندگی ای صورت گیرد.اکبر هاشمی خود نیز بدین امر معترف است و میگوید:"در دوره مسئولیت اینجانب وزارت اطلاعات تمیز ترین دوره را داشته است . وزارت اطلاعات در دوره من خیلی تصفیه شد، از خیلی چیزها پاک شد ."
حال با هم نگاهی به این تمیز ترین دوره وزارت اطلاعات و وزارت علی فلاحیان میاندازیم:
در اردیبهشت 69 نامه سرگشادهای در انتقاد از سیاستهای اقتصادی هاشمی تنظیم و به امضاء 90 تن از چهره های ملی مذهبی میرسد که عمدتا" یا دانش آموخته علوم حقوق و سیاسی و اقتصاد بودهاند و یا در سمتهای اقتصادی و اجرائی دولت موقت و وقت دستی داشتهاند و طبیعتا" تمامی از قشر روشنفکرو فرهیخته بوده اند، متعاقب آن در خرداد 1369 با حکم دادستانی انقلاب اسلامی 23 تن از امضاء کنندگان نامه فوق بازداشت و روانه زندان میشوند، این روترین سند برای نشان دادن خوی هاشمی و انتقاد پذیری وی میباشد جالب آنکه هاشمی وقتی برای دفاع از بودجه سال 1370 به مجلس میرود وقتی تعدادی از نمایندگان از ایشان میپرسند حالا به بازداشت بقیه کاری نداریم ولی چرا مهندس سحابی را بازداشت کردید؟ پاسخ میدهند که رویش زیاد شده بود گفتم بگیرند رویش را کم کنند،،!!
و اما پس از بازداشت در تمیز ترین دوره وزارت اطلاعات بر بازداشت شدگان چه گذشت؟ عزت الله سحابی که خود نیز از بازداشت شدگان بوده در اینباره میگوید:
" شریعتمداری سرپرست تیم بازجوئی از 23 نفر از افراد ملی ـ مذهبی بود که در سال 1369 بازداشت شدند. در زمان بازجوئی در سلول زندان نیز ما چشمانمان بسته بود و بازجوی خود را نمیدیدیم... من و آقای عبدالعلی بازرگان شکنجه فیزیکی نشدیم اما اکثر دوستان مورد آزار و شکنجه بدنی قرار گرفتند (روزنامه فتح 16/10/1378)
در همین بازداشت فقط به همین اتهام بود که صباغیان تا حاضر به مصاحبه و اعتراف تصویری نشده بود، تعزیر (بخوانید شکنجه) وی پایان نیافت.در همین تمیزترین دوره وزارت اطلاعات بود که بواسطه همین اتهامات پوچ و واهی خیل عظیمی از روشنفکران هر کدام به نحوی از انحاء بازداشت و توسط حسین شریعتمداری، مدیرکل امور اجتماعی وقت وزارت اطلاعات بازجویی شده و پس از اخذ مصاحبه و اعترافات تصویری بشرحی که در بالا رفت برنامه "مستند" تلویزیونی "هویت" با نظر سعید امامی ساخته شده که بیشک مقدمه طرح ستاد قتلهای زنجیرهای بوده است.
هاشمی خود درباره تمیزترین دوران وزارت اطلاعات در دولت تحت نظرش ضمن اشاره به ارسال موشک به بلژیک که خیلی کاسه داغتر از آشها اصلا آنرا تکذیب میکنند میگوید:
درباره باند سعید امامی در دوران من برای ما مشخص شد که با سیاستهای جاری کشور از جمله تشنج زدایی آنها مخالف هستند. اینها موشک بردند به یک کشور خارجی و آنها پیدا کردند. از داخل وزارت اطلاعات قضیه را پیگیری کردیم ثابت شد که کار آنها بوده، رهبری و من به وزارت اطلاعات گفتیم که اینها باید کیفر ببینند.
دادگاه اداری برای آنها تشکیل بدهند و به حکم دادگاه همین سعید امامی را از معاونت خلع کردند و گویا پست مشاورت دادند. چون دادگاه تشکیل شده بود و رسیدگی کرده بود طبعا" لازم نبود و نخواستیم به جزئیات امور دخالت کنیم همین ها (باند سعید امامی) در زمان ما به خاطر همین بی انضباطی ها (ارسال موشک به بلژیک و ...) محاکمه شدند. (همشهری20/10/13)
آری، اگر هشت سال وزارت فلاحیان در وزارت اطلاعات تمیز ترین دوره باشد باید هم ارسال موشک به بلژیک (که اگر خدای ناکرده توسط ماموران امنیتی بلژیک کشف نمیشد و عوامل سعید امامی همچنانکه در نظر داشتند آنرا به مقر ناتو شلیک میکردند چه بر سر ایران و ایرانیان می آمد ؟) نوعی بی انضباطی اداری نام گیرد!؟ براستی اگر آنروز سعید امامی و اعوان و انصارش به دست عدالت سپرده میشدند آیا قتلهای زنجیرهای صورت میگرفت؟
در همین تمیز ترین دوره از منظر هاشمی رفسنجانی بوده که به گواهی و شهادت خسرو (روح الله) حسینیان سعید امامی صدها عملیات موفق برون مرزی داشته است. و باز بنا بر شهادت خسرو (روح الله) حسینیان سعید امامی در همین تمیزترین دوره اعتقاد داشته است که مخالفین جمهوری اسلامی باید از دم تیغ گذرانده شوند و در این زمینه ها تجربه داشت." در همین دروه تمیز بود که بنا بر اعتراف آقای نیازی، سعید امامی به نام مبارزه با تهاجم فرهنگی آدم می کشت.
و باز در همین تمیز ترین دوره وزارت اطلاعات است که حدود هشتاد تن به وسیله محفلهای اطلاعاتی یا به زعم اکبر هاشمی همان بی انضباط ها! به علل مختلف به قتل میرسند که از جمله نامدارترین آنها میشود به سعیدی سیرجانی، پیروز دوانی، تقضلی، برازنده و ... اشاره نمود.
در همین تمیزترین دوره وزارت اطلاعات بوده که ماجرا و افتضاح فرج سرکوهی روی میدهد و باز در همین تمیز ترین دوره وزارت اطلاعات بوده است که در نظر بود تا اتوبوس حامل نویسندگان به کشور ارمنستان توسط خسرو براتی یکی دیگر از همان بی انضباط ها! به دره سپرده شود .
آری این گوشه هایی از اعمال محفلهای اطلاعاتی و امنیتی در دوران وزارت اطلاعات دولت هاشمی رفسنجانی بوده است که وی از آن به عنوان تمیز ترین دورههای وزارت اطلاعات یاد نموده است حالا یا ما معنی تمیزترین را نمیدانیم و یا اکبر هاشمی به این اعمال میگویند تمیزترین کارها؟!
هاشمی و جنگ
با گذشت بیست و سه سال از شروع جنگ تحمیلی رژیم دیکتاتوری صدام و پانزده سال از خاتمه آن هنوز بررسی همه جانبه ابعاد حقوقی سیاسی و اقتصادی جنگ به نحو مطلوبی هیچگاه آغاز نشده است و جنگ و پرداختن و صحبت کردن از آن همچنان به عنوان خط قرمز و منطقه ممنوعه حساب می شود .
ورای مقوله شکل گیری زمینه ها و مجموعه عواملی که امکان وقوع این جنگ را فراهم ساخته اصلی ترین زاویه این حادثه یعنی علل استمرار جنگ ایران و عراق همچون رازی سر به مهر مانده است.
متاسفانه هر جا که از افتخارات و برکات جنگ سخن به میان می آید و نشان و مدال افتخاری مطرح است هاشمی سراسیمه خود را می رساند و جلودار است اما به محضی که سخن از نقد جنگ و بررسی عملکرد مدیران عالی جنگ به میا ن می آید ایشان غیب می گردند . واما پای هاشمی چگونه به جنگ کشیده شد؟ محسن رضائی دراین باره فاش می سازد:
"عملیات رمضان را که انجام دادیم که پیروزی هم در آن حاصل نشد دیگر همه برادران ارتش آمدند و گفتند که بایستی از اصول جنگ ارتش و جداول کلاسیک استفاده شود و نباید همه نیروهای بسیج را به سپاه بدهند بلکه از نیروهای بسیج هم به ارتش باید داد . قبل از عملیات والفجر مقدماتی هم همین نوع بحثها منجر به تعویق زمان عملیات به مدت یکماه شد . سپاه به امام نامه نوشت و نظر ارتش را برای کنترل عملیاتی سپاه توضیح داد و پیشنهاد کرد یک نفر فرمانده برای حل مسائل سپاه و ارتش مشخص شود . امام به آقای خامنه ای حکم دادند و گروه کاری تشکیل شد برای تمشیت امور سپاه و ارتش ولی مسائل حل نشد . مجددا"پس از عملیات والفجر یک بحث شد و سپاه بر تشکیل دو قرارگاه و انجام عملیات بصورت جداگانه تاکید کرد . سپاه عملیات خیبر را پیشنهاد کرد که ارتش درزید و سپاه در منطقه هور وارد عمل شد و آقای هاشمی هم برای نخستین بار به قرارگاه آمد واز سوی امام به عنوان فرمانده عالی جنگ منصوب شد . (سند شماره 15310/پ ن مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ 3/5/1365)
به هرحال در آن میانه و کشاکش خون و رزم پرداختن به آن چون و چراها اصلا به نفع ایران نبود و بهرحال همه باید دشمن دیکتاتور و جنگ طلب را که از سوی شرق و غرب حمایت می شد را از میهن تاراند .
چندی نگذشت که دشمن اشغالگر با خواری و زبونی و رشادت فرزندان ایران به پشت مرزها فرستاده شد و خرمشهر آزاد شد . فتح خرمشهر بسیاری از معادلات سیاسی و نظامی عراق و حامیانش را بر هم زد و ایران در استراتژیک ترین موقعیت قرار گرفت .سردار غلامعلی رشید از فرماندهان سپاه و همچنین رئیس مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه در این باره می گوید :
"صلح شرافتمندانه و تضمین شده تنها راه حلی بود که در برابر ایران قرار داشت . "شرافتمندانه "به این معنا که حقوق ایران تامین می شد و "تضمین شده " به معنای جلوگیری از جنگ مجدد بود . این راه حل با توجه به سیاست قدرتها ئر جلو گیری از ارائه هر گونه امتیاز به ایران سرآغازدوره جدیدی از جنگ بود که به تصمیم گیری نیازداشت. لذا جلسه شورای عالی دفاع در حضور امام خمینی تشکیل و سرانجام مسئولین سیاسی و نظامی کشور با توجه به نظر آقای هاشمی راه حل سوم را بر گزیدند و امام نیز پس از تردید اولیه در مورد تداوم جنگ در عراق با استماع دلایل نظامیان به ادامه جنگ متقاعد شدند و حمایتهای لازم را به عمل آوردند . (آغاز تا پایان ص 64)
از بعد سیاسی در حالی که جمهوری اسلامی در موقعیت برتر قرار داشت و از همه مهمتر با توجه به استراتژی ایران مبنی بر "تعقیب و راندن دشمن" ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر یک حرکت غیر اصولی و مخل امنیت و منافع ملی محسوب میگردد .
در همان زمان و با توجه به اینکه خرمشهر فتح شده بود و ایران اعلام نمود که بازی هنوز تمام نشده اکثر کشورهای منطقه از ترس بر هم خوردن موازنه به جنب و جوش افتادند . هاشمی در خاطرات روز15/12/1360 خود می نویسد:وابسته نظامی ایتالیا گفت:کشورهای نفت خیز منطقه مایلند شصت میلیارد دلار خسارت جنگ را از طرف صدام به ایران بدهند و ایران از شرط سوم که کیفر صدام است منصرف شود."
اما این موقعیت ممتاز و تکرار نشدنی مورد نظر هاشمی قرار نمی گیرد و ایشان بر طبل جنگ می کوبند :"ما تا آنجا در خاک عراق پیش می رویم که خواسته هایمان را بگیریم . اگر قرار باشد حقوقمان را در بغداد بگیریم تا آنجا پیش خواهیم رفت ." (تاریخ سیاسی جنگ تحمیلی _ ص143)
اما پس از آنکه جنگ به مدت هشت سال بطور شکننده ادامه یافت و بهترین فرزندان این سرزمین بر سر این اشتباهات جان باختند و مهمتر که این تطور نتیجه ای نیز در بر نداشت ودر بد ترین شرایط ممکن ایران قطعنامه 598 را پذیرفت هاشمی از زیر بار قبول مسئولیت شانه خالی می کند و می گوید:
"بعد از فتح خرمشهر من مسئول جنگ نبودم . نماینده امام در شورای عالی دفاع بودم . تنها مسئله ای که تا آنموقع پیش آمد این بود که امام فرمود ند که ما موافق نیستیم که نیروهای ما وارد خاک عراق شوند . ولی اصل جنگ را امام اصلا اجازه نمی دادند که کسی با ایشان بحث کند که جنگ متوقف شود یا آتش بس شود ."
خوب در این کلام چند نکته نهفته است . اول آنکه ایشان باز در صدد هستند تا افتخار فتح خرمشهر را از آن خود کنند ودوم آنکه متاسفانه برای فرار از پاسخ به پرسشهای شهروندان از شخصیت آیت الله خمینی هزینه می کنند و سئوالاتی راکه به شخص وی بر می گرددرا به امام باز می گرداند در حالیکه ایشان باید اگر برای تداوم جنگ پس از فتح خرمشهر توجیه و دلیل منطقی دارند آنرا به طور گویا و مستند بیان نمایند نه آنکه آدرس غلط بدهند و شانه خالی کنند و بار مسئولیت را به دوش دیگری بگذارند. و با یک ترفند بخواهند از مسئولیت فرار کنند با بیان اینکه من نماینده امام بودم در حالی که ما اگر ساختار ماشین جنگی ایران را در آن زمان ببینیم امام با نصب ایشان به عنوان نماینده در نتیجه مسئولیت خویش را نیز به ایشان نیز تنفیذ نموده بودند . واین یعنی چه؟آیا معنی ای جز مسئول عالی جنگ بودن می دهد؟ در صورتی که اثباتا این موارد را نیز ایشان اشتباه بیان می فرمایند . مرحوم حاج احمد خمینی در این باره گفته اند :
"در مقابل مسائل خرمشهر امام معتقد بودند که بهتر است جنگ تمام شود اما بالاخره مسئولان جنگ گفتند ما باید تا کنار اروند رود برویم تا بتوانیم غرا مت خودمان را از عراق بگیریم . امام اصلا با این کار موافق نبودند و می گفتند اگر بناست شما جنگ را ادامه بدهید بدانید اگر جنگ با این وضعی که شما دارید ادامه یابد و شما موفق نشوید دیگر این جنگ تمام نشدنی است و باید این جنگ را تا نقطه خاصی ادامه بدهیم . الان که قضیه فتح خرمشهر پیش آمده بهترین موقع برای پایان جنگ است." (روزنامه جمهوری اسلامی 14/1/1374)
واین یعنی آنکه ایشان همواره نظر مسئولان جنگ را مقدم بر نظر خودشان می دانستند وما باز شاهد هستیم که:آیه الله خمینی در پیام خودشان بمناسبت پذیرش قطعنامه می گویند:
"گمان نکنید من در جریان کارهای جنگ و مسئولان آن نیستم مسئولین مورد اعتماد من هستند . آنهارا از تصمیمی که گرفته اند شماتت نکنید..."ویا ایشان در فراز دیگری از همین پیام می گویند که با توجه به نظر کارشناسان که به تعهد و دلسوزی و صداقت آنها ایمان دارم با قبول قطعنامه موافقت نمودم .و مگر پس از قبول قطعنامه نبود که آقای هاشمی رفسنجانی به مردم وعده دادند که بزودی نامه حضرت امام را منتشر می کنند تا مردم را از دلایل پذیرش آتش بس آگاه کنند؟(روزنامه اطلاعات 28/4/1367) آیا پانزده سال بس نیست ؟ ومردم نباید بفهمند دلایل قبول قطعنامه و آنچه که در آن جلسه گذشته است چه بوده است؟
به هرحال هاشمی هیچگاه مردانه به میدان تضارب آراء نیامده است تا مورد نقد و بررسی قرار گیرد شاید به خاطر آنکه میداند چه کرده است اما مسئله نقد جنگ می بایست تحت هر شرایطی انجام گیرد و این امر فراموش شدنی ای نیز نیست.
ایران به هر حال در بد ترین صورت ممکن ودر حالی که اراضی بسیاری را هم در اشغال عراق داشت و نه نیروی لازم و نه حتی مهمات کافی برای حرکت و ادامه ماشین رزمی خویش نهایتا در 28/4/1367 قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل را پذیرفت و آتش بس میان عراق و ایران اعلام گردید و فردای آنروز بنیانگذار جمهوری اسلامی با بیان موافقت خویش با آتش بس پیامی را صادر نمودند که در آن تاکید کردند که :
در این روز ها ممکن است بسیاری از افراد به خاطر احساسات و عواطف خود صحبت از چراها و باید ها و نبایدها کنند _هر چند که این مساله به خودی خود یک ارزش بسیار زیباست _اما اکنون وقت پرداختن به آن نیست. (صحیفه نور ج 20 ص 240 )
آری آنروزها وقت پرداختن به این مساله نبود و این کاملا حرفی است عقلایی و منطقی ولی آیا امروز که پانزده سال از آن روزها می گذرد نیز نباید به این موارد پرداخت که براستی اگر اقای هاشمی پس از فتح خرمشهر تن به خاتمه جنگ می دادند و از خیر کیفر صدام میگذشتند ( امری که بالاخره هم نتوانستند انجام دهند )و هزینه و خسارات جنگ راهم که کشورهای حامی صدام میخواستند بپردازند می گرفتند (امری که هنوز که هنوز است نتوانستند دنبال کنند ) آیا بهتر نبود؟ آیا ایران به پیروزی والاتری دست نمی یافت؟ آیا جوانهای پاک و رشید ایران بجای کشته شدن در جنگی بی اثر نمیتوانستند در سربلندی و اعتلای ایران در عرصه های مهمتری بدرخشند آیا آقای هاشمی این سخن خودرا فراموش کرده اند که : "فردا اگر صدام در عراق بماند ما جواب این همه انسان فداکار عضو باخته را چه می توانیم بدهیم؟ هیچ چیز نمی تواند به جز سقوط صدام و ایجاد حکومت اسلامی در عراق به دل جانبازان و خانواده شهدا آرامش ببخشد..." و حالا براستی آقای هاشمی چه جوابی برای خانواده شهدا و جانبازان دارند؟
خاتمه :
آری این کارنامه اکبر هاشمی رفسنجانی بهرمانی است . فردی که هیچ وقت نمی خواهند تن به پاسخگوئی و اقناع افکارتشنه و پرسشگر شهروندان بدهند هاشمی نتیجه این جدائی از مردم را در انتخابات مجلس ششم دید و اگر باز هم به ادامه حیات سیاسی خویش علاقه دارد باید این رویه را به کناری وانهد...
حقوق متن‌های نوشته‌شده در این وبلاگ برای نویسنده محفوظ‌ند